گفت دهانت بوی شیر میدهد و رفت …
به او بگویید حالا بوی دروغ میدهد ، برگرد !
تو اگر ماندنی بودی با یکی از قبلی ها مانده بودی …
::
::
دیگر نه اشکهایم را خواهی دید
نه التماس هایم را
و نه احساسات این دل لعنتی را …
به جای آن احساسی که کشتی ، درختی از غرور کاشتم !
می گویند عشق آنست که به او نرسی
و من می دانم چرا…
زیرا در روزگار من،
کسی نیست که زنانه عاشق شود
و مردانه بایستد…
دلم به حالی پسری سوخت که وفتی گفتم کفش هایم را خوب رنگ کن ،
گفت خاطرت جمع باشد مثل سرنوشتم برایت سیاه میکنم …
به سه چیز تکیه نکن غرور ،دروغ وعشق،
آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد وبا عشق می بازد.
اونکه میگفت جونش به جونت بسته است / حالا داره به گریه هات میخنده
اونکه میگفت بدون تو میمیره / دروغ میگه دلش جنس کویره
دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش / نگو میخوای هنوز بمونی باهاش
خیال نکن بدون اون میمیری / بذار بره ، نباشه جون میگیری
تعداد صفحات : 129